دله دیگه !

بعضی وقت ها مثل همین وقت،دلم می خواد خدا دستمو بگیره و  ببره توء یه گندم زار و باهام مسابقه دو بزاره ! اونوقت من ازش جلو بیفتم و همینطوری بدوئم تا به مقصد برسم- وقتی رسیدم یه دفعه ببینم خدا جلوم وایستاده و بغلشو باز کرده تا توء بغل بگیره منو . . .

به همين سادگي . . .

اينكه تمام حس تاريخ را در برق چشم هايت داشته باشي و مثل دخترك هاي روي قليون هاي قاجاري باشي دردي دوا نمي كند وقتي غمي كه بر دل داري به بزرگي غم تاراج تيمور باشد . . . اينكه غروب در تخت جمشيد باشي و بوي بارانش شبيه بوي تو باشد دردي دوا نمي شود وقتي خورشيد باشي و از مغرب اشتباهي طلوع كرده باشي. . .!


سرم گيج مي رود و چشمانم هم سياهي . . . دنيا مي چرخد دور سرم و در عجبم از زمين كه همچنان دارد به دور خورشيد مي چرخد و يك بار هم نشده سرش گيج برود و بخورد زمين ! تعادلم را حفظ مي كنم كه احمقانه ثابت كنم آدم متعادلي ام . . . حتي متعادل تر از اين زمين لعنتي كه هرچند مثل ما با تئوري قوانين تعادل آشنا نيست ولي بهتر از هر موجود لعنتي ديگري قوانين عملي آن را مي داند !. . . آنقدر از تعادل مي داند كه هرچيزي را بخواهي از دستانش بگيري بايد يك چيزي را پس بدهي تا بتواني آن چيز را به دست بياوري . . .


بچه كه هستيم خيلي كارها مي كنيم ، اول از همه بزرگ مي شويم... كار سختي ست، انرژي زيادي مي برد، نايي براي توانمان نمي گذارد و ناتوانمان مي كند ! . . . بعد با ابتدائي ترين مفاهيم زندگي متوجه مي شويم و بعد تازه مي فهميم كه اين مفاهيم دردي از ما دوا نمي كنند هيچ . . . دردهايت را هم زياد مي كنند اين جاست كه مي فهمي حتي اگر در ويرانه هاي تخت جمشيد نشسته باشي يا بر روي قليان هاي قاجاري هيچ فرقي نمي كند . . .بزرگ كه مي شويم حادثه هاي زندگيمان هم بزرگ مي شوند و براي خودشان يك پا مرد مي شوند و مي ايستند رو به رويمان ! كم آوردن كم حادثه ي كمي نيست . . . حتي اگر در حال سرخ كردن سيب زميني باشي و فاطمه زهرا بلند صدايت بزند و بگويد اين حرف ها يعني چي فريبا ! حتي اگر بگويد ساكت شو . . .


حتي اگر مينا چشمه اي از جذبه اش را برايت نشان دهد و بگويد جمع كنم اين حرف ها را و بياندازمش دور . . .



پ.نوشت :


با اينكه مشكلات هنوز هستن ولي حال و روزهاي من اصلا شبيه متن بالا نيست،اين متن براي چند ماه پيشه . . . اينو گذاشتم تا ثابت كنم كه آدم مي تونه خودش رو بلند كنه و خودش رو به خودش اثبات !


به همين سادگي ! . . . 


مردم كه هستيم !

زمستونه . . . هوا سرده سرده سرده . . .من حالم خوبه خوبه خوبه . . . آسمون ابره ابره ابره ! و اين اصلا اتفاق كمي نيست ، اين كه زمستون باشه و هوا ابر باشه و حالت خوب باشه و دست هاتم توي جيبت باشه !

اين روزها خيلي خودم رو دوس دارم ، واسه خودم پرتغال پوست مي كنم تا بخوره ، واسه خودم جدول مي خرم تا حل كنه ، لباس گرم مي پوشم تا خودم يخ نكنه . . . حتي ميرم پارك ! و اين هم اصلا اتفاق كمي نيست ، اينكه زمستون باشه و هوا سرد باشه و حالت خوب باشه و بري پارك . . .

پارك هايي خوبن كه موقع برگشتن كنارشون كيوسك روزنامه فروشي باشه ، يه كيوسكي كه بري خبرهاي داغ روز رو ازشون بگيري و ببيني دور و ورت چي مي گذره . . .از جام جم و همشهري خسته اي و دلت يه فضاي ديگه رو مي خواد ، روزها روزهاي داغيه ، از تحريم نفتي و پيش نويس ضد بشار اسدي بگير و بيا تا انتخابات مجلس توي اسفندماه . . .

مردم سالاري رو رد مي كني و از دنياي اقتصادشون هم مي گذري ! چشمت به آفتاب يزد مي خوره و تجمع بسيجي ها كه بابا هر چي زودتر نفت رو به اروپا تحريم كنيد . . . آفتاب رو بر مي داري و قدم زنان مياي خونه .

اينكه سنگ هايي وجود دارند كه روي زمين حركت مي كنند و ردشون تا چند سال باقيست جالب بود ، اينكه يارانه ها با تاخير ريخته مي شوند ماجراي تكراري بود ، اينكه امام براي نخست وزيري بازرگان رو انتخاب كرد نه يك فرد انقلابي و بعدها هم اجازه نداد كسي بازرگان رو با بي اخلاقي بدرقه كنه هنوز بعد اين همه سال عجيب بود . . .اينكه علي مطهري رو از ليست اصولگراها حذف كنند كه اصلا بعيد نبود . . . ولي . . .

گفتم هوا سرده ، گفتم حالم خوبه . . . ولي نه اونقدر كه با خوندن بعضي خبرها يخ نكنم ! نه اونقدر كه داغي بعضي از خبرها رو نبينم و يخ نزنم !

معني اين خبر چي مي تونه باشه ؟ اينكه جبهه ي متحد اصولگراها يه شماره حساب به مردم بدن و بگن كمك مالي واريز كنيد يعني چي ؟ مخصوصا وقتي ببيني اعضاش يكيش قاليبافه و يكي هم لاريجاني ! تعجبت بيشتر مي شه وقتي مي بيني براي توجيه حرفشون مي نويسن :

 " جبهه متحد بر این باور است در صورتی انتخابات سالم، رقابتی و قانونمند برقرار خواهد شد که دست های دراز کانون های قدرت و ثروت قطع گردیده و با پشتوانه ای از حمایت های امت آگاه، پر نشاط و انقلابی و دوری از هزینه های گزاف و ریخت وپاش ها، ضمن شور و نشاط انتخاباتی از اسراف پرهيز گردد !! "

تهمتي در كار نيست و درصدي هم احتمال ميديم قصدشون واقعا همينه ولي با اين وضع اجتماعي و اين سياست اقتصادي و اين شرايط موجود آيا واقعا انتظار چنين حركتي رو دارن ؟ از طرفي اين توجيه زمينه ساز  تبليغات عليه خودشون ميشه و در حقيقت اين بيشتر به ضررشون تموم ميشه تا به نفعشون !! اين حركت بهونه دادن دست همه ي بهونه گيرهاست . . .

درسته از سياست سر در نمي آوريم ولي . . . مردم كه هستيم ! درسته آقايان ؟!!



پ . نوشت :

با اميد انتخاباتي سالم ،اميدوارم سرنوشت اين صف بستگان انتخابات مجلس حكايت آيه 2 و 3 از سوره ي صف نشه !

" يا ايهاالذين آمنوا لم تقولون مالا تفعلون . . . كبر مقتا عندالله ان تقولوا مالا تفعلون ."

اي كساني كه ايمان آورده ايد چرا چيزي مي گوئيد كه به آن عمل نمي كنيد ، اينكه چيزي بگوئيد و به آن عمل نكنيد بسيار خدا را به خشم مي آورد !


دو خط ناموازي

مغز اين جماعت رو شستشو مي دادن دختر . . . جوون هاي مردم رو از درس و دانشگاه مي نداختن و انقدر توء گوششون مي خوندن كه هواييشون مي كردن. . . اين ها جوون ها رو از فكر كردن عقب انداختن ، جلوي پيشرفت جامعه رو همين ها گرفتن . . . همين ها !

بهم گفت جوون ها رو از فكر كردن عقب انداختن ! ولي خودم هميشه با چشم هاي خودم مي خوندم كه فرمانده ي عمليات هاي فلان – همت بود . . . كه فرمانده ي عمليات هاي فلان -  باكري بود ، كاوه بود ، كريمي بود ، باقري بود . . .كه خيلي ها بودن ! همتي كه از بيست و پنج سالگي فرمانده شد و طرح بزرگترين عمليات ها رو مي ريخت ، كاوه و كريمي و باكري هم همينطور . . . كه باقري رو مغز متفكر جنگ خطاب مي كردند دانشجوي حقوق دانشگاه تهراني كه براي عقيده بلند شد ! اگه اين جوون مي نشست سر كلاس هاي دانشگاه و ماده هاي قانوني رو حفظ مي كرد ، اونوقت فكرش كار مي كرد ؟ هدف از حفظ كردن اين ماده هاي قانوني مگه واسه اين نيست كه بتونه پس فردا عدالت خواه بشه و از حق مردم دفاع كنه ؟ اين جماعت دفاع از اعتقادات و آرمان ها رو نمي بينن و بند كردن به دفاع از اجتماع . . . از اجتماعي كه بعد از انقلاب هدف مردمش به كرسي نشوندن همون آرمان هاي اسلامي بود . . .

اون مرد اشتباه مي كرد كه فكر مي كرد من رو مي تونه قانع كنه . . . من با زندگينامه ي همه ي اون كسايي كه به قول خودش مغزشون رو شستشو مي دادن – زندگي كردم و به خوبي مي دونم كي ان و چه آدمايي ان ! اين آدم ها همون سربازاني بودن كه امام خطاب به يكي از سر كرده هاي رژيم شاه گفت : حيف كه سربازان من هم اكنون در قنداق ها به سر مي برند !

اين روزها دارم به تنهايي امام و آدم هاي خط امامي فكر مي كنم ! به خوبي و بدي اين خط هيچ كاري ندارم و باور  شخصيم رو براي خودم نگه مي دارم . . . به اين فكر مي كنم كه چقدر امام فكرش از رفسنجاني دور بود ! مردي كه به عنوان فرمانده ي جنگ از كمبود نيروهاي انساني حرف زد ، نه اينكه نيروي انساني نباشه – بود ولي اوني نبود كه كاوه بسازه اوني نبود كه چراغي بسازه و همتي بسازه كه پوتين يه بسيجي كم سن و سال رو ورداره و توش آب بريزه و ازش بخوره و بگه : من خاك پاي اين بسيجي هاي كم سن و سالم ! اوني نبود كه فرمانده هاي عراقي براي سرش جايزه تعيين كنند ! دانشگاه شد جايي كه همه ، ادامه ي جنگ رو غير ممكن مي دونستن . . . كه اين هم تقصير مردم نبود ، تقصير مسئوليني بودن كه به بسيجي ها بي اعتنايي مي كردند و اون ها رو اونجور كه بايد حمايت نمي كردن و هيچ پشتوانه اي بهشون نمي دادن كه نيروهاي انساني با انگيزه ي دفاع از آب و خاك بجنگن . . . درست مثل الان كه همون مسئولين هنوز هم مسئولند و از شهدا فقط هرجا كه به نفعشون باشه استفاده مي كنن . . . كه محسن رضايي به خاطر همين حمايت نكردن هاي مسئولين به امام نامه نوشتند و ضمن استعفاي خودشون گفتن كه اگه وضع اين باشه عراق به ضعف ما پي مي بره و حمله مي كنه و آخرش هم همين شد . . .

امام و پيروان خطش يه فرق بزرگ با همه ي مسئولين و با همه ي مردم داشتند و اون هم اين بود كه ايشون به توسعه ي قدرت جهاني اسلام فكر مي كردند و اين براشون هدف بود -  در حالي كه توسعه از ديدگاه ما و اكثر مسئولين معناي مليتي پيدا كرده بود . . . كه امام پيروزي اسلام رو در جهان خواستار بود و ما و مسئولين به پيروزي ايران فكر مي كنيم !

همه ي اين ها باعث شد كه ايشون با دلي ناراضي و ديدي مصلحت انديش قطعنامه رو امضا كنند و كردند و عراق دوباره حمله كرد و عمليات مرصاد - عملياتي شد كه تونست آخرين راه نفوذ نيروهاي عراقي و منافقين رو ببنده -  نيروهايي كه اين بار براي قلب تهران حمله كرده بودند ! اين ها رو گفتم كه بگم از ديدگاه من ، عقب افتادن ما صرفا به خاطر 8 سال دفاع نبود -  به اين خاطر بود كه در طي اين 8 سال ارزش ها دوگانگي پيدا كردند ، رفته رفته مردم جنگ رو براي پيروزي اسلام و پيروزي حق بر باطل نمي خواستند و به جنگ به عنوان فرسايشگر اجتماعشون نگاه مي كردند و انديشه هاي ديني و معنوي كم كم تضعيف شد و امام از همين ترس داشت كه در آخر گفت مي ترسم با پذيرش قطعنامه انديشه هاي مادي رواج پيدا كند و چند سال بعد عده اي بگن كه جنگ 8 ساله، ما رو از پله هاي توسعه عقب انداخت ! . . . و همين چند روز پيش مردي رو به روي من نشست و اين ترس امام رو محقق كرد !

جدايي بين ارزش ها و جدايي خط امام با برخي از خطوط حكومتي ! از زماني اتفاق افتاد كه حمايت هايي رو كه برخي ها بايد مي كردند نكردند و هيچ پشتوانه اي به نيروهاي جبهه نمي دادن . . . حالا همون ها اسم همه ي اون ها سال ها رو برداشتن و به نام خودشون سند زدن و جز در هفته ي دفاع مقدس هيچ تلاشي نمي كنند كه شهدا رو اون جور كه بايد معرفي كنند و حقشون رو اون جور كه بايد – ادا . . .

جدايي بين ارزش ها و جدايي خط امام با همين خطوطي كه الان خودشون رو مدافع خط امام معرفي مي كنند -  از زماني اتفاق افتاد كه امام پيروزي خون بر شمشيرش داشت شكست مي خورد و همه دم از پيروزي شمشير بر شمشير مي زدند و وقتي عراق دوباره حمله كرد همه توء همهمه افتادن كه جنگ رو دوباره شروع كنند ولي اينجا امام بود كه گفت نه ! چون نيروي انساني اوني نبود كه امام مي خواست . . .
اين ها رو گفتم كه بگم تا جامعه ي اسلاميمون هدف خودش رو به وضوح مشخص نكنه و ندونه بايد طرف آرمان هاي اسلامي رو بگيره يا طرف ايراني كه مردمش ممكنه گاه به اين آرمان ها اعتراض داشته باشند - وضع همينه و براي نسل هاي بعدي هيچ ميراثي جز دوگانگي ارزشي باقي گذاشته نميشه...


پ.نوشت :

1- اين پست بخشي از اون پسته چون بخش ديگه شو در جواب نظرهاي دوستان گذاشته بودم اينكه جنگ و دفاع رو كي شروع كرد و چرا و چطوري تموم شد و خيلي از حقيقت هاي ديگه كه توي اين چهارچوب جا نميشه و براي خودش داستانيه !

2- من واقعا به اين رسيدم كه ديدگاه خيلي از آدم هاي دور و برمون ديدگاه خيلي از آدم هاي دور و برشونه ! نتيجه رو هم هر كسي متناسب با حال و هواي امروزش مي گيره . كمتر كسي ميره ببينه چه خبر بوده فقط به خبرهايي كار داره كه امروز مي بينه !

نـظر بدهيــد

يه پست آماده كرده بودم درباره ي دفاع مقدس و پذيرش قطعنامه 598 و تفاوت بين آرمان هاي اسلامي و آرمان هاي مليتي . . . دوس دارم اول از همه نظر شما رو درباره ي اون سال ها بدونم ، سال هايي كه بخشي از تاريخ اين مملكت رو مي سازن . . . مطمئنا هركسي با يه ديدي به وقايع تاريخ كشورش نگاه مي كنه ، من دوس دارم اين ديد رو بدونم و بعد اول از همه خودم درباره ي پستم نظر بدم . . . هروقت حس كردم كه ديگه كسي نيست بياد و ديدگاهي بذاره ، من هم پست خودم رو اينجا مي ذارم -  شايد هم تيكه تيكه هاي پستم همون جوابي باشه كه مي خوام زير نظرهاتون بذارم . . .

در كل برام جالبه كه نظرهاي شما رو توء اين هفته اي كه متعلق به اون سال هاست – بدونم ، اينكه آيا مي دونيد چرا اون قطعنامه امضا شد و واكنش دانشگاه ها در بحبوحه ي جنگ چي بود و كلا نظرهاي كلي و هر ناگفته اي كه از جنگ مي دونيد رو مشتاقم كه بخونم . . .

نظـــر بدهــيد !


پ.نوشت :

كتاب حكايت سرخ كتابيه كه درباره ي شهيد محمد ابراهيم همت نوشته شده و به صراحت اين كتاب از سوي خانواده ي ايشون رد شده و بارها جلوي انتشارش گرفته شده ولي انگار همچنان در حال پخش و انتشاره -  اين كتاب اغراق ها وغلوهاي زيادي نسبت به شهيد همت كرده كه نابجا و نادرسته. . . اگه اين كتاب رو جايي ديديد نديده بگيرينش و يا اگه دوس داريد : بخوانيد و باور نكنيد !